ـــمرد تنهای شبـــ

عزیزم چه کم دارد کسی که تو را دارد ------ و چه چیز دارد کسی که تو را ندارد


عشق اول - قسمت آخر

کلا دچار تزلزل روانی شده بودم

رفتم مشاور و گفتم بیا و مرحمی بزار رو قلب  شکسته من!

بچم ،نمیفهمم چی درسته چی غلط!

این موقعیت برام خیلی بحرانیه و من مدیریت این بحرانو اصلا بلد نیستم

بیا تا یه کاری دست خودم ندادم (من از بچگی به مشورت کردن احترام میزاشتم)

مشاور گفت پسرم

عمو دختره راست میگه

تو هنوز دیپلمم نداری

سربازی نرفتی

سر کار نرفتی

هیچی نداری

این دوره زمونه همه چیز با پول حل میشه

برو و دنیاتو بساز

یخوردم حرفایی زد که بتونم فراموش کنم

مثلا بهم گفت ما انسانها بجز حق الناس و حق الله یک حق دیگه هم بگردن داریم!گفت حق النفس هم هست!نذار به نفست مدیون شی! :|

با جلسات پی در پی مدیریت این بحرانو یاد گرفتم (حدود چند ماهی طول کشید)

وچون ادم مذهبی بودم و بسیار مقید بودم که دیگه فلانی ناموس کسی هست و نباید فکر کنم بهش!با توسل به اهل بیت تونستم زندگیمو کنترل کنم و رو پا خودم وایسم

ولی خب تو این چند ماه همیشه ارزو میکردم زندگیش بهم بخوره ویه اتفاقی بیفته که جدا بشن و برگرده :)

کلا اخلاقام خیلی بد شده بود

تا اینکه به ذهنم زد و گفتم نمیشه دست رو دست گذاشت

من این محمدو دوست ندارم :|  لو دادم اسممو! :)

به ذهنم رسید برم چله بگیرم

با مشورت با روانمشناسم اولین چله نشینی عمرمو انجام دادم

عشق اول تو طول این چله نشینی تموم شد!

بعد از 40 روز شدم یک پسر دیگه

حالا میگم این 40 روز چی شد

انشالله پست بعدی :)


در این زمانه بی هیاهوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را

برای این همه ناباور خیال پرست

Designed By Erfan Powered by Bayan