ـــمرد تنهای شبـــ

عزیزم چه کم دارد کسی که تو را دارد ------ و چه چیز دارد کسی که تو را ندارد


مهمان ناخوانده - قسمت اول

چون قضیه بیماریم با قضیه زینب گره خورده

مجبورم هر دو رو با هم ببرم جلو

شما میدونید از 13 بهمن ماه 93با زینب اشنا شدم و خیلی صمیمی شده بودیم!

قضیه بیماریم برای شهریور 94 هست!

درسم دیماه 94 تموم میشد!

وباید برای سربازی اقدام میکردم

از شهریور کارای سربازیمو داشتم انجام میدادم که برم امریه وزارت دفاع بگیرم(چون رشتم شیمی بود قبولم میکردند)

رفتم پیش پزشک نظام وظیفه که ازش بپرسم ایا معاف میشم یا میرم سربازی!

گفت مشکلی نداری!گفتم گوش چپم کمی سنگین شده رفتم پیش متخصص گوش و حلق و بینی گفته سکته گوشی کردی!

گفت برو MRI بده ببینم!

MRI که گرفتم یه حالت عجیبی شد!گفت سالمی؟گفتم اره!چطور مگه؟

-تهوع!دوبینی!تشنج!سردرد!اینارو باید داشته باشی!

--خب ندارم!

-نمیشه نداشته باشی اخه!

--دکتر مگه چی شده ! بهم بگو!دارم سکته میکنم!

-یک تومور تو سرته اندازه پرتقال :|

--:|

-   :| از بچگیم داشتی!

--از بچگی؟!!!!!من چندسال پیش بخاطر سرگیجم MRI دادم گفتن چیزیت نی ،میشه ببینم تومورمو؟

-بیا اینه!

(عکس الکی است!به عنوان مثال عرض کردم)

--آقای دکتر گرفتی ما رو!این که تومور نیست!

-چیه پس؟ :|

--من 5 ساله تحت نظر متخصص مغز و اعصاب هستم بخاطر سر گیجه هام، منم همچین چیزی دیدم تو MRI های قبلیم،به دکترم گفتم این چیه میگه حفره هست!چیزی نی!

-؟!!!حفــــــــــــــــــــــــــره؟

--حفره :|

دکتر اینجا خندش گرفت

-تحت نظر متخصص هم بودی 5 سال !اره؟(حفره میدونی چیه؟180درجه با تومور فرق داره!)

--اوهوم :|

-برو خدا رو شکر کن که الان فهمیدی چون این توموری که من میبینم 2 ماه دیگه میکشتت :|

معرفی نامه نوشت برام برای جراح مغز و اعصاب و اونجا واقعا فهمیدم تومور دارم و جاش خیلی بده!و خیلی دیر فهمیدم!

من به خونوادم تا لحظه اخر چیزی نگفتم که نگران نشند!

وقتی که فهمیدم تومور دارم خیلی ناراحت شدم!بخاطر تومورم نه!بخاطر زینب!همش میگفتم چه بلایی سر زینب میاد :(

بگذریم

بقیش قسمت بعد

حوزه قبول شدم راستی :)


در این زمانه بی هیاهوی لال پرست

خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را

برای این همه ناباور خیال پرست

Designed By Erfan Powered by Bayan